همان شمشیر، مقابل همان دیوار

اول از پوپولیسم، نه اینکه آن را درس شرعی «وحشی نجیب» بنامیم. گوستاوو پترو، رئیس جمهور کلمبیا در مراسم تحلیف خود، کاری را انجام داد که دیگران انجام می دهند: واکنش بیش از حد. مهم نیست که در چه کشوری حکومت می کنند، دموکرات ها در اجرای صحنه ضعف دارند. خلق و خوی آنها با شروع گرمای مسیحایی بالا می رود. تخیل کوچک او شگفت انگیز است. ایده های مشابهی برای آنها پیش می آید: مجسمه سوارکاری با قهرمان و دایناسور. تشریفاتی که در فولکلور با لباس یا چلندل پنهان شده است. کینه ای کهنه، سخت مثل سرگین که با آن خود را به عنوان تنها و بزرگ ترمیم کننده و انتقام گیرنده نارضایتی ها از کشور به جهانیان معرفی می کنند. همانطور که سیمون بولیوار متوهم بود، شخصیتی که توسط دیکتاتورهای قرن 23، 60 و XNUMX تا حد فرسودگی زیر و رو شده بود: آنتونیو گوزمان بلانکو، خوان ویسنته گومز، مارکو آنتونیو پرز خیمنز و هوگو چاوز که با چهره‌های خود بر روی پایه‌های خود بالا رفتند و شهرهای خود را پر کردند. اروتیک آزادی‌بخش را با همه چیز و وطن شیرین‌اش رقم زد و تغذیه کرد. گوستاوو پترو کاری جز ادامه این خط انجام نداده است. و البته نه شمشیر و نه نحوه ظاهر شدن آن در مراسم تحلیف او حکایتی ندارد. وسایل یادگار بولیوار برای شورش و ضد استعمار خدمت خواهند کرد. افسانه سیاه همیشه مفید بوده است، اما اکنون حتی بیشتر از آن. اگر پوپولیست ها حتی اندکی به رفاه شهروندان اهمیت می دادند، برای نتیجه گیری در زمان حال، تسویه حساب با دشمنان خارجی، تجویزی یا خیالی را کنار می گذاشتند. رئیس جمهور مکزیک آندرس مانوئل لوپز اوبرادور این را به خوبی می داند. اعلان جنگ علیه تاج و تخت اسپانیا آسان تر و از نظر سیاسی ارزان تر از قاچاق مواد مخدر است. و گوستاوو پترو نیز همین راه را طی می کند. دادن سانبنیتو به رئیس جمهور کلمبیا راحت نیست، اگرچه او را از دور می بیند، زیرا گذشته اش به عنوان یک چریک او را تعیین می کند. یک کشور نه جنگل است و نه نهادها یک جبهه رهایی بخش. شما می توانید یک هدف نظامی را ربوده یا بکشید، اما نه یک شهروند. اگرچه برخی در این تلاش موفق بوده اند. هم نهادهای کلمبیا و هم مؤسسات مکزیک و شیلی سزاوار آسیب، خشم و سرقتی نیستند که دیگر کشورهای این قاره قبلاً متحمل شده‌اند و من به آن اشاره نمی‌کنم زیرا مدت‌هاست که وجود ندارند. به عنوان دموکراسی ها «هشدار، هوشیار! هشداری که راه می‌رود، شمشیر بولیوار آمریکای لاتین!»، آنها این یکشنبه در میدان بولیوار در بوگوتا خواندند. من آن را از توپاماروها در XNUMX ژانویه در کاراکاس شنیدم، محله‌ای جنگجو در دهه XNUMX و یک فیف نمادین چاویسمو. این گروه که اعضای آن با کلاهک‌ها و سلاح‌های تهاجمی در رسانه‌ها راه می‌روند، یک آشغال دیگر به این گروه اضافه کردند: «فقیر در برابر ثروتمند، توپا-توپا-مارو». شعارهایی پر از تجربه های شکست خورده. همان شمشیر مقابل همان دیوار.