"زمان هایی وجود دارد که لی مانند مردم راه می رود"

کریستینا پورتا در سال 2013 در رشته روزنامه نگاری، تبلیغات و روابط عمومی در دانشگاه روویرا ای ویرجیلی تاراگونا فارغ التحصیل شد. او سوابق روزنامه نگاری مختلفی را پشت سر گذاشته است: نویسندگی، ویرایش و کار پژوهشی در "Sálvame"، گزارشگر در "Cazamariposas"، Divinity و با Risto Mejide در Antena3. متخصص در اطلاعات ورزشی و برای برنامه Punto Pelota در Intereconomía، تلویزیون رئال مادرید قرارداد امضا کرد، از آنجا به Gol TV در "Los infiltrados" و "Mondays al gol" رفت. او گزارشگر ویژه Jugones (La Sexta) برای پوشش خبری جام جهانی 2018 روسیه بود و قبل از ورود به "Secret Story" مجری برنامه ورزش و شرط بندی "The Game Show" بود که به روی آنتن می رفت. ششم و مگا.

کریستینا اهل لیدا است و سگش به دلایل حرفه‌ای دوره‌های طولانی را با خواهرش در وطن خود می‌گذراند، اما او چگونه است؟

او به فرزندخواندگی گرفته شده است، او حدود پنج سال دارد و به من گفتند که او یک چیهواهوا است. اما برادرم به من گفت که نمی تواند به دلیل داشتن پاهای بسیار بلند باشد. در واقع، بیشتر با پودنکو آراسته شده است. دلیل خواستن یک سگ کوچک این است که من در مادرید زندگی می کردم و آپارتمان کوچک بود. به دلایل کاری مجبور شدم او را با خواهرم به لیدا ببرم و او بسیار خوشحال است. او یک میلتون (وستی) دارد و آنها با هم خیلی خوش می گذرانند.

چه خاطراتی از توله سگ لیلی دارید؟

خاطرات شیرین زیادی دارم او از کودکی با من در رختخواب می خوابید. دوست داشت زیر لحاف کنار پای من برود. این عادت ادامه دارد. علاوه بر این، بسیار عجیب است زیرا از کودکی مانند یک شخص می ایستد. مثل کانگورو روی دو پا راه می رود. می خندد

من نمی خواهم میلتون حسادت کند. آیا شما رازی را پنهان می کنید؟

این یک راز آشکار است زیرا اگرچه بسیار کم صدا است اما از اسکوتر پشتیبانی نمی کند. او را ناراحت می کنند و با دیدن یکی از آنها پارس می کند. علاوه بر این، او یک بار به برنامه "Secret Story" رفت زیرا Lleí نتوانست.

وقتی به دیدن آنها می روید، چه واکنشی نشان می دهند؟

این دیوانه است آنها می پرند و ایلئی از خوشحالی گریه می کند. وقتی از حبس چهار ماهه رسیدم بیشترین استقبال را از من کردند. هیجان زده شدم لحظات غم انگیزی داشته ام و همیشه دارو بوده اند.

خداحافظی غمگین است؟

زیاد. اما می دانم که حالشان خوب است و می دانند که من همیشه برمی گردم.

شما برنامه های مختلف ورزشی را پشت سر گذاشته اید، آیا هنوز زمین سخت برای بانوان است؟

آره. ایجاد جایگاه برای خود در بین مردان بسیار دشوار است. زنان روزنامه نگار بزرگی وجود دارند، اما نابرابری اغلب احساس می شود. شما آن را برای هر کسی که شما را استخدام می کند، برای هواداران، برای رسانه ها احساس می کنید...

چرا خودتان را وقف روزنامه نگاری ورزشی کنید؟

پدرم یک فوتبالیست آماتور بود و من با او فوتبال زیادی تماشا کرده ام. او همیشه به من می گفت: مادرید بازی می کند، بنشین و با من آن را تماشا کن. فکر می کنم او دوست داشت ما بچه باشیم تا بتواند فوتبال بازی کند. اما او دو دختر داشت. من همیشه به صراحت گفته ام که می خواهم یک خبرنگار ورزشی باشم.

آیا تا به حال فوتبال بازی کرده اید؟

در کودکی، در یک موقعیت مجبور می شوم در یک بازی فوتبال حمل کنم. نزدیک بود بمیرم وقتی توپ را به سمتم پرتاب کردند وحشت کردم. اما او سال ها بسکتبال بازی کرد. خیلی خوب بود. یک بار او یک بازی پخش کرد، اما من در فوتبال تخصص داشتم. او در مجامع اجتماعی هم شرکت می کرد... اگرچه همانطور که به شما گفت، چون شما یک زن هستید شما را متفاوت می دانند. با ذره بین به شما نگاه می کنند که مردها ندارند.

او قبل از پیوستن به "Historia Secreta" برنامه ورزش و شرط بندی "The Game Show" را در La Sexta و Mega ارائه کرد. چه چیزی شما را به این جهش سوق داد؟

من فعالیت ورزشی را شروع نکردم. شروع من در "Sálvame"، "Cazamariposas"، "Divinity" بود... من می خواستم یک تغییر نه تنها از نظر حرفه ای، بلکه از نظر شخصی نیز داشته باشم. این کار مخاطره آمیز بود زیرا مسیری را که برای خودم تعیین کرده بودم تغییر داد و کار در یک رئالیتی شو با کار در ورزش یکسان نیست. این یک نمونه است: چند هفته پیش من و شریک زندگیم، لوکا اونستینی، تعدادی عکس جداگانه منتشر کردیم و تیترها در رسانه های ورزشی این بود: "اینگونه واکنش لوکا به برهنه شدن کامل کریستینا بود." "کریستینا و ژست آتشین او." برخورد تیترها با او متفاوت از من بود.

چند ماهی از پایان «داستان راز» می‌گذرد. چه تعادلی ایجاد کرده اید؟

تراز من مثبت است. این یک تجربه فوق العاده شدید و پیچیده بوده است. من این احساس را داشتم که طولانی تر از خودم هستم. من موفق شدم به فینال برسم و این به این معنی بود که افراد زیادی از من حمایت می کردند. من افتخار می کنم چون مدارکم را گم نکرده ام. اکنون باید با زندگی جدیدم سازگار شوم: شبکه های اجتماعی، طرفداران. چیزی که قبلا تجربه نکرده بودم.

چگونه می خواهید شهرت را مدیریت کنید تا تأثیر منفی نگذارد؟

من یک نکته معصوم دارم و فکر می کنم همه خیر من را می خواهند. اما من کسی هستم که آنها را بهتر می شناسم. چیزی که برای من واضح است این است که می خواهم به کار خبرنگاری ادامه دهم و کارهایی وجود دارد که اگر آنها را انجام دهم جمع نمی شوند، کم می کنند. آنها می توانند مبالغ اقتصادی قابل توجهی را به شما پیشنهاد دهند که سپس درها را به روی شما ببندند. من به اندازه کافی خوش شانس بودم که رویایم را برآورده کردم: روزنامه نگاری ورزشی و امیدوارم ادامه دهم.

آیا زندگی حرفه ای و زندگی شخصی شما تغییر کرده است؟

من هنوز با شریک زندگیم هستم، خیلی خوشحالم و هر روز بیشتر دوستش دارم